
اینک که بشر انباشت تجربه مناسبی در این زمینه کسب کرده است میتوان با اغماض نتیجهگیری کرد که قائل شدن به ترکیبی از این دو روش فکری از اتکا صرف به یکی از آنها جوابهای بهتری برای نیازهای جامعه و انسان دارد.
ورزش اما، موضوعی است که هر دو منطق فکری خود را از آن بینیاز نمیدانند و رویکرد ویژه خود را به آن دارند. برگزاری مسابقات حرفهای ورزش، گردش مالی بزرگ ورزش، اسپانسرینگ و مسایل هنگفت مالی در ورزش، بازاریابی و تبلیغات از طریق ورزش و … به طور خلاصه آنچه که صنعت ورزش نام دارد بیشتر حاکی از رویکرد لیبرالیستی و بازار آزاد به ورزش است. این وجه در علوم ورزشی ایران و دانشگاههای آن مورد پوشش قرار گرفته است و یک فارغالتحصیل تربیت بدنی کم و بیش قادر است از این منظر به موضوع ورزش نگاه کند.
اما در طرف دیگر، ورزش برای اقلیتها، ورزش برای برابری، برابری در ورزش، مطالعات فرهنگی و اجتماعی در ورزش، اینکلوشین در ورزش و از طریق ورزش مباحث و دیدگاههایی که ادبیات بسیار ضعیف و قابل اغماضی در علوم ورزشی ایران دارد. شاید این موضوع میتواند از این نشات گرفته باشد که سردمداران آکادمیک ورزش ایران همواره چه قبل و چه بعد از انقلاب اکثرا کسانی بوده و هستند که در آمریکا، کانادا و کلا کشورهای سرمایهداری تحصیل کردهاند.
مثالی به روز و نمونهای کوچک برای این موضوع؛ در حالیکه اهالی دانشگاهی قادرند برای هر متغیر حتی بسیار بدیع در حوزه بازاریابی پایاننامه، مقاله و یا طرح ارائه کنند، تقریبا شاهد کمتر مطلب غنی و به درد بخور در حوزه مثلا ورود بانوان به ورزشگاهها در ادبیات آکادمیک یا ادبیات ژورنالی از طرف دانشگاهیان هستیم. در کنار همه دلایل ممکن دیگر این دلیل را نمیتوان نادیده گرفت که نقش و جایگاه اجتماعی ورزش چیزی نیست که آنها به صورت منظم و سیستماتیک آن را یاد گرفتهاند. مثلا بهترین دلیلی که برای ضرورت ورود بانوان به ورزشگاهها ارائه میکنند افزایش میزان مشتری و امکان بازاریابی بهتر است، دلیلی که باز بیشتر اسیر تفکرات سرمایهای است تا نگرش انسانی و اجتما