
تمام علائم شبيه سرماخوردگي بود ولي هرچه ميگذشت خوب نميشدم؛ تا 3ماه طول كشيد.
بدنم قوي بود و قبلا پيش نيامده بود كه سرما خوردگيام آنقدر طول بكشد. دكترها هم
چيزي نميدانستند. كمكم شك كردم كه شايد بيماري خاصي گرفته باشم. وقتي كه براي
مرخصي آمده بودم رفتم مركز انتقال خون و آزمايش دادم. روزي كه رفتم نتيجه را بگيرم
مادرم هم آمده بود. برگه را دادند و ديدم جلوي
HIV علامت مثبت خورده است.
به خاطر تبليغات نادرستي كه ديده بودم
فكر ميكردم زياد زنده نميمانم. خانوادهام هم چيزي از روشهاي انتقال بيماري نميدانستند.
به چند دكتر مراجعه كرديم و بعد هم رفتيم مركز بهداشت غرب تهران؛ آنجا بود كه
واقعيت بيماران +HIV را ديدم. كساني بودند. كه 6سال، 10سال يا 12سال با ايدز زندگي كرده
بودند ميگفتند ميشود 20سال با اين بيماري زندگي كرد. براي من كه پيش خودم خيال
ميكردم حداكثر يك ماه زنده ميمانم خيلي اميدوار كننده بود.
يك بار براي كار اداري پيش يك
مدير بلندپايه رفته بودم؛ كيف دستيام را روي ميزش گذاشته بودم و داشتم مدارك را
نشان ميدادم. به محض اينكه فهميد ايدز دارم گفت كيفت را بردار و عقب بايست؛ يا
اينكه در همين بيمارستان با يكي از مراجعان صحبت ميكردم. مثل دو تا آدم عادي
ايستاده بوديم و درباره بخشهاي مختلف حرف ميزديم كه صحبت به مركز تحقيقات ايدز
رسيد. گفت ميگويند اينجا چند نفر هستند كه ايدز دارند. وقتي گفتم كه خودم هم
مبتلا هستم عقب عقب رفت و گفت نميخواهم نفست به من بخورد. از اين قبيل اتفاقات
براي ما ميافتد.
تنفسي داشتم. داشت معاينه ميكرد و با گوشي به صداي نفس كشيدنم گوش ميداد. فكر
كردم پزشك بايد از وضعيت بيمارش اطلاع درستي داشته باشد. گفتم كه ايدز دارم. وحشت
كرد و داد زد كه شماها براي چي دنبال درمان هستيد؟ شما كه جامعه را آلوده ميكنيد
همان كه بميريد بهتر است.
مهمترين تاثيري كه ايدز روي زندگي من
گذاشت اين بود كه قدر لحظههايي را كه ميگذرد بيشتر ميدانم. قبلا چيزهايي از
موسيقي ميدانستم ولي بعد از بيماري در دورههاي عالي موسيقي شركت كردم و الان
نواختن حرفهاي تار، سه تار و گيتار را ياد گرفتهام. خطاطي، طراحي، نقاشي، منبت
كاري، معرق و هنرهايي را كه به آنها علاقه داشتم به طور جدي دنبال كردم. هنر هم
باعث شد كه زندگي بهتري داشته باشم. به عنوان آموزشگر به مدارس ابتدايي، راهنمايي،
دبيرستان و حتي مراكز دانشگاهي ميروم. بيماريام را اعلام ميكنم و تلاش ميكنم
سطح آگاهي جوانها را بيشتر كنم
.